1. موقعیتهای پیشبینی نشده برایم هیجانانگیز و نشاط آور است
2. کارها را در لحظه و بدون فکر و برنامهی قبلی انجام میدهم.
3. انجام دادن کارهای تکراری و آشنا حوصلهام را سر میبرد.
4. دامنهی علایقم بسیار گسترده است.
5. نسبت به بیشتر افراد نگرش خوشبینانهتری دارم.
6. از بسیاری از افراد خلاقترم.
7. همیشه به دنبال تجربههای جدیدم.
8. همیشه در حال انجام کارهای جدیدم.
9. نسبت به بیشتر افراد با شور و شوق بیشتری به موضوعات میپردازم.
10. حاضرم برای انجام کارهایی که میخواهم انجام دهم ریسک کنم.
11. اگر مجبور باشم به مدت طولانی در خانه بمانم، بیقرار میشوم.
12. دوستانم میگویند که من خیلی کنجکاوم.
13. از بیشتر افراد پرانرژیتر هستم.
14. دوست دارم در اوقات بیکاری آزاد باشم تا هر کاری که برایم جالب است انجام دهم.
1. به نظر من، داشتن کارهای منظم و ثابت روزمره باعث نظم و آرامش در زندگی میشود
2. قبل از برنامهریزی همهی گزینهها را کاملاً بررسی (و بازبینی) میکنم.
3. مردم باید بر اساس استانداردهای پذیرفتهشده و مرسوم دربارهی رفتار مناسب عمل کنند.
4. از برنامهریزی بلندمدت لذت میبرم.
5. به طور کلی، فکر میکنم پیروی از قوانین مهم است.
6. برای من مراقبت از داراییهایم یک اولویت مهم است.
7. دوستها و خانوادهام میگویند ارزشهای من سنتیاند.
8. معمولاً در انجام وظایفم بسیار دقیقم.
9. معمولاً محتاطم اما ترسو نیستم.
10. مردم باید طوری رفتار کنند که از نظر اخلاقی درست باشد.
11. احترام به متصدیان قدرت مهم است.
12. ترجیح میدهم دوستانی وفادار داشته باشم تا دوستانی جالب و بامزه.
13. آداب و رسوم دیرینه باید مورد احترام واقع شده و حفظ شود.
14. ترجیح میدهم برای بهسرانجامرساندن یک وظیفه، در یک مسیر سرراست کار کنم.
1. عملکرد ماشینهای پیچیده را به راحتی درک میکنم.
2. از گفتوگوهای رقابتجویانه لذت میبرم.
3. قوانین و الگوهای حاکم بر سیستمها مرا مجذوب خود میکند.
4. از بسیاری از افراد، تحلیلگرتر و منطقیترم.
5. بحث های اندیشمندانه را به طور کامل و منظم دنبال میکنم.
6. میتوانم مشکلات را حل کنم بدون آنکه بگذارم احساسات سد راهم شود.
7. دوست دارم کشف کنم وسایل چطور کار می کنند.
9. بحثکردن راه خوبی است تا در هوش و ذکاوت با دیگران رقابت کنم.
10. انتخابکردن برایم آسان است، حتی اگر در آغاز، چندین گزینه به یک اندازه خوب به نظر برسد.
11. وقتی یک وسیلهی جدید میخرم (مثل دوربین، کامپیوتر یا ماشین)، میخواهم تمام ویژگیهای فنیاش را بدانم.
12. دوست دارم جزئیات را کنار بگذارم و دقیقاً همان چیزی را بگویم که منظورم است.
13. به نظرم رکوراستبودن مهم است.
14. هنگام تصمیمگیری، بیشتر تمایل دارم که به واقعیتها توجه کنم تا این که تحت تأثیر احساسات دیگران قرار بگیرم.
1. دوست دارم با عمیقترین نیازها و احساسات دوستانم آشنا شوم.
2. در روابطم ارزش زیادی برای صمیمیت عاطفی عمیق قائلام.
3. صرف نظر از اینکه چه چیز منطقی است، هنگام تصمیمگیریهای مهم عموماً به قلبم گوش میدهم.
4. خیلی وقتها به خود میآیم و میبینم در حال خیالپردازی هستم.
5. میتوانم به راحتی نظرم را تغییر دهم.
6. اغلب تا چند ساعت بعد از تماشای یک فیلم احساسی، همچنان تحت تأثیر آن قرار دارم.
7. رخدادن اتفاقات شگفتانگیز یا ناگوار برای خود را به وضوح تصور میکنم.
8. نسبت به احساسات و نیازهای دیگَران بسیار حساسم.
9. خیلی وقتها در طول روز خودم را غرق در افکارم مییابم.
10. احساسات را عمیقتر از بیشتر مردم تجربه میکنم.
12. وقتی از یک رویای واضح بیدار میشوم، چند ثانیه طول میکشد تا به واقعیت برگردم.
13. هنگام خواندن کتاب از این که نویسنده از موضوع منحرف میشود تا چیزی زیبا یا معنادار بگوید، لذت میبرم.
بیشتر اوقات، کسی نبوده که از من مراقبت کند، حرفهایش را با من بزند، یا عمیقاً به هر چیزی که برایم اتفاق میافتد اهمیت دهد
به طور کلی کسی نبوده که به من مهربانی، آغوش و محبت بدهد
در بخش عمدهای از زندگیام، احساس نکردهام که برای کسی خاص هستم.
اغلب اوقات، کسی را نداشتهام که واقعاً به من گوش دهد، مرا درک کند یا نسبت به نیازها و احساسات واقعیام حساس باشد.
به ندرت کسی را داشتهام که قوی باشد و وقتی نمیدانم چه کار کنم، مشاوره یا راهنمایی مناسبی به من بدهد.
از نظر احساسی به نزدیکانم خیلی وابستهام چون میترسم آنها مرا ترک کنند.
آنقدر به دیگران نیازمندم که نگران ازدستدادن آنها هستم.
نگرانم که نزدیکانم، مرا ترک کنند یا رهایم کنند.
وقتی احساس میکنم کسی که برایم مهم است از من فاصله میگیرد، درمانده میشوم.
گاهی آنقدر نگرانم که مردم مرا ترک کنند، که خودم آنها را از خود میرانم.
احساس میکنم که دیگران از من سوءاستفاده میکنند.
احساس میکنم نمیتوانم در حضور دیگران حالت دفاعیام را کنار بگذارم، وگرنه عمداً به من آسیب میزنند.
دیگران دیر یا زود به من خیانت میکنند.
نسبت به انگیزههای دیگران بسیار مشکوکم.
معمولاً گوش به زنگ نیتهای پنهانی دیگرانم.
وصلهی ناجور اجتماع هستم.
به کسی یا چیزی احساس تعلق ندارم؛ عموماً تنها هستم و تمایلی به معاشرت ندارم.
احساس میکنم از دیگران بیگانه شدهام.
همیشه احساس میکنم بین افراد گروه، جایی ندارم.
21. هیچ مرد/زنی که به او تمایل دارم، نمیتواند پس از دیدن عیبهایم مرا دوست داشته باشد
هیچ یک از کسانی که خواهانشان هستم، اگر منِ واقعی را میشناختند، کنارم نمیماندند.
لیاقت عشق، توجه و احترام دیگران را ندارم.
احساس میکنم دوستداشتنی نیستم.
حتی در ابتداییترین جنبهها آنقدر غیرقابل قبول هستم که نتوانم خودم را برای دیگران آشکار کنم.
تقریبا هیچ کاری را در محل کار (یا تحصیل) نمیتوانم به خوبی دیگران انجام دهم.
وقتی صحبت از دستاورد میشود، احساس میکنم ناکافیام و توانایی لازم را ندارم.
بیشتر افراد در زمینههای کاری و موفقیت از من توانمندترند.
برخلاف اغلب مردم، در کارهایم بااستعداد نیستم.
در کار یا تحصیل، به اندازهی بقیه باهوش نیستم.
احساس میکنم نمیتوانم به تنهایی از پس زندگی روزمرهام بربیایم.
فکر میکنم در انجام کارهای روزمره، آدم وابستهای هستم.
قضاوتهای من در مسائل روزمره قابل اعتماد نیست.
به تواناییام برای حل مشکلات روزمره اعتماد ندارم.
نمیتوانم از این احساس خلاص شوم که چیزی بد در شرف وقوع است.
احساس میکنم هر لحظه ممکن است فاجعهای (طبیعی، جنایی، مالی یا پزشکی) رخ بدهد.
نگرانم که مورد حمله قرار بگیرم
نگرانم که تمام پولم را از دست بدهم و بیچاره شوم.
نگرانم که به یک بیماری جدی مبتلا شده باشم، حتی اگر پزشک چیزی جدی تشخیص نداده باشد.
برخلاف همسالانم، نتوانستهام از والدینم مستقل شوم.
من و والدینم تمایل داریم بیش از حد درگیر مشکلات و زندگی یکدیگر شویم.
برای من و والدینم بسیار سخت است که بدون داشتن احساس گناه یا خیانت، مسائل جزئی خصوصی خود را از یکدیگر پنهان نگاه داریم.
اغلب احساس میکنم که انگار والدینم در من زندگی میکنند و از طریق من اهدافشان را دنبال میکنند و زندگی مستقلی از خودم ندارم.
اغلب احساس میکنم هویتی جداگانه از والدین یا شریک زندگیام ندارم.
فکر میکنم اگر کاری را بکنم که دلم میخواهد، فقط برای خودم دردسر درست میکنم.
احساس میکنم چارهای ندارم جز اینکه به خواستههای دیگران تن بدهم؛ چون در غیر این صورت ممکن است مرا طرد کنند یا تلافی کنند.
در روابطم، به دیگران اجازه میدهم که بر من مسلط شوند.
همیشه به دیگران اجازه دادهام به جای من تصمیم بگیرند، به همین دلیل واقعاً نمیدانم که خودم چه میخواهم.
خیلی برایم سخت است که از دیگران بخواهم حقوقم را رعایت کنند و به احساساتم توجه کنند.
معمولاً من کسی هستم که کار مراقبت از نزدیکان روی دوشش میافتد.
آدم خوبی هستم، چون بیش از آن که به فکر خودم باشم به فکر دیگرانم.
آنقدر مشغول انجام کار برای افرادی که به آنها اهمیت میدهم هستم که وقتی برای خودم باقی نمیماند.
همیشه من کسی بودهام که به مشکلات دیگران گوش میکنم.
دیگران معتقدند من برای دیگران بیشازحد وقت و انرژی میگذارم، اما به قدر کافی به خودم نمیرسم.
از اینکه احساسات مثبتم (مثل محبت یا توجه) را به دیگران نشان بدهم، معذب میشوم.
بیان احساساتم به دیگران برایم خجالتآور است.
برای من خیلی سخت است که صمیمی و خودجوش رفتار کنم.
آنقدر خودم را کنترل میکنم که دیگران فکر میکنند بیاحساس هستم.
دیگران مرا از نظر احساسی خشک و عصبی میبینند.
باید در اکثر کارهایی که انجام میدهم بهترین باشم؛ به کمتر از مقام اول راضی نیستم.
سعی میکنم نهایت تلاش خود را بکنم. این که کار صرفاً «به قدر کافی خوب باشد» هیچگاه راضیام نمیکند.
باید به تمام مسئولیتهایم عمل کنم.
احساس میکنم برای پیشرفت و دستیابی به خواستههایم، همواره تحت فشار هستم.
وقتی کاری را اشتباه انجام میدهم، نمیتوانم خودم را ببخشم یا برای اشتباهاتم بهانه بیاورم.
وقتی از کسی چیزی میخواهم، خیلی برایم سخت است «نه» بشنوم.
آدم خاصی هستم و نباید مجبور باشم بسیاری از محدودیتهایی را بپذیرم که بر دیگران اعمال میشود.
از این که مرا محدود کنند یا نگذارند کاری را که میخواهم بکنم متنفرم.
احساس میکنم نباید از قوانین و عرفهای معمولی که دیگران رعایت میکنند، اطاعت کنم.
احساس میکنم کارهایی که از من بر میآید ارزش بیشتری از کارهای بقیه دارد.
به نظر میرسد نمیتوانم خودم را وادار به انجام کارهای روزمره یا وظایف خستهکننده کنم.
اگر به یکی از اهدافم نرسم زود مأیوس میشوم و دست از کار میکشم.
برای من خیلی سخت است که رضایت آنی را فدای رسیدن به هدف بلندمدت کنم.
نمیتوانم خودم را مجبور به انجام کارهایی کنم که از آنها لذت نمیبرم، حتی اگر بدانم به نفعم هستند.
بهندرت توانستهام به تصمیماتم پایبند بمانم.
لطفا جنسیت خود را وارد کنید.
آیا در حال حاضر دانشجو هستید؟
میزان میانگین درآمد/دریافتی ماهیانه شما در کدام بازه قرار میگیرد؟
آیا درآمد شما (یا خانواده) نیازهای اساسی شما را تأمین میکند؟
آیا شما از نظر مالی به خانواده یا دیگران وابسته هستید؟
وضعیت سلامت جسمی و روانی:
سابقه اختلال روانپزشکی در خانواده:
وضعیت اقتصادی خانواده شما در دوران کودکی چگونه بود؟
فضای عاطفی خانواده شما در دوران کودکی چگونه بود؟
وضعیت شغلی پدر در دوران کودکی چگونه بوده است؟
وضعیت شغلی مادر در دوران کودکی چگونه بوده است؟
برای نشان دادن اینکه با دقت به سؤالات پاسخ میدهید، لطفاً گزینه "کاملاً موافقم" را انتخاب کنید.
برآورده کردن انتظارات خانواده(پدر، مادر و سایر اعضای خانواده) در کدام یک از موارد زیر برای شما چالشبرانگیزتر بوده است؟
با نگاه به گذشته، برای کدامیک از جنبههای زندگیتان بیشتر احساس حسرت و پشیمانی دارید؟ لطفا تنها یک گزینه را انتخاب کنید.
"به طور کلی، چقدر از زندگی خود احساس رضایت میکنید؟" لطفاً یکی از گزینههای زیر را انتخاب کنید:
احساس بیعلاقگی یا لذت نبردن از انجام کارها
احساس ناراحتی، افسردگی یا ناامیدی
احساس عصبی بودن، اضطراب یا تحریکپذیری
ناتوانی در متوقف کردن یا کنترل نگرانیها